">
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا شهادت حضرت زهرا (س)واقعیت دارد؟
یکی از اختلافی ترین مسائلی که بین شیعه و سنی وجود دارد جریان شهادت حضرت زهرا(س) می باشد که شیعه معتقد است تنها پس از سه روز از فوت حضرت رسول به در خانه حضرت زهرا(س) رفتند و برای گرفتن بیعت برای خلیفه اول به خانه دختر پیامبر هجوم آوردند و به آتش کشیده شد و بر اثر آن حمله وحشیانه حضرت زهرا(س) آسیب دید و بر اثر همان جراحات به شهادت رسیدند .
در طرف مقابل بسیاری از اهل سنت به هیج عنوان زیر بار قبول این فاجعه توسط خلفا خود نمی روند چرا که این جسارت به شخصیتی مثل حضرت زهرا (س) که بسیار مورد احترام پیامبر و دارای بسیار فضائل که خود کتب اهل سنت بدان اقرار دارند بسیار برایشان سنگین تمام می شود.
تفکر سنی : چگونه می شود به حضرت زهرا(س) جسارت شود و در مقابل حضرت علی که در شجاعت سر لوحه عرب است ساکت بماند و هیچ حرکتی نکند این با غیرتی که از حضرت علی سراغ داریم سازگار نیست؟
تفکر شیعه :وقوع چنین فاجعه ای که به واقع انسان را مبهوت می گذارد بسیار سخت و سنگین است حتی برای شیعه ، که تنها پس از سه روز از فوت پیامبر توطئها و اختلافات به این حد برسد که خانه برادر و دختر پیامبر به آتش کشیده شود . لذا نباید جریان را تنها محدود به همان کودتا بعد از فوت پیامبر بدانیم که توضیحات آن در مطلب سقیفه بنی ساعده آمده است ، بلکه تهیه آتش درب خانه وحی از گذشته در حال آماده سازی بوده است ، گذشته ای که عده ای برای رسیدن به خلافت از همان سالهایی که خود پیامبر زنده بود به کار شکنی(مثل جریان صلح حدیبیه ، ماجرای غدیر و لشگرکشی سپاه اسامه) و تنها گذاشتن پیامبر(مثل جنگ احد و هنگام تدفین ایشان) و بی احترامی به خود پیامبر (مثل مصیبت روز پنج شنبه که هنگام وصیت کردن پیامبر بود) اقدام کرده بودند و تلاشها و نقشهای بسیاری برای رسیدن خود به جانشینی پیامبر انجام داده بودند .
حال برادران اهل سنت که مدعی هستند ا صلا این واقعه اتفاق نیفتاده است به بررسی بخشی از اسنادی که در کتب خود اهل سنت میباشد می پردازیم
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
نظر اهل سنت درباره ی شهادت حضرت فاطمه
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش ، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند،
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(ع)و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است . با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اینکه (حقیقت شى نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است . در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین ، تا عصر حاضر، در نظر مى گیریم.
1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحیح نقل مى کند:
انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است . بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند ، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند.
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة... (2)؛
ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولى على از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» مى نویسد: انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی ...؛(3)
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
شخصيت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لايه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با كالبدشكافى و موشكافيهاى عميق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و بايد هم آموخت.
يكى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), كه خيلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربيتى)) زندگى حضرت است.
سيره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربيتى, چيزى نيست كه بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و يا اينكه در يك مقال و مقاله بتوان ترسيم كرد.
سيره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فايده چندانى ببار نمىآورد. از سيره عملى فاطمه(س), در امر تربيت, سخن بگوئيم, وى را ((بانو و كوثر بيكران)) و ((مادر محبت)) معرفى كنيم; ولى خودمان در ميدان عمل, بى عارى و بى پروايى بكنيم, آيا چنين كارى شايسته است؟
زمزمه هاى تربيتى زهرا(س)
زلالتر از آب زمزم:
وارهيده از جهان عاريه
ساكن گلزار و ((عينٌ جاريه))(1)
آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربيت)) پيوند خورده است.
در حقيقت, مادر ((پيش مرگ و سر پيشاهنگ)), امر تربيت است و از جمله دل مشغوليها و دلجوئيهاى ديرينه وى تربيت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از ديدگاه اسلام, ((تربيت اسلامى)), خدايى ترين مسئله اى است كه يك مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دين ((تربيت محور)) است و در اين راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدايت)), جهت ايصال الى المطلوب و ارائه طريق به سوى بشريت فرستاده است.
مولانا در همين راستا راست گفت:
كلكم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
ليكشان حافظ بود از گرم و سرد(2)
به هر تقدير, آيا مادران در ميدان تعليم و تربيت به الگوى توانا و زيبا, نياز دارند يا خير؟
جاى ترديد وجود ندارد كه همه انسانها نيازمند الگو هستند و دنبال الگوگيرى و الگويابى مى باشند و اين امر, براى انسانهاى عاقل, بسيار طبيعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, اين است كه از چه كسى بايد پيروى كرد و فرد به عنوان الگو, بايد داراى چه شرايط و ويژگيها باشد؟
از ديدگاه اسلام, اولين شرط براى يك الگو, آن است كه خود عامل به گفته هايش باشد و سيره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.
اين شرط كه الگو بايد, سيره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبيا و امامان(ع) مصداق ندارد.
در اين نوشتار كوتاه, كوشش شد تا بخشى از فضايل و سيره عملى و علمى فاطمه زهرا(س) در ميدان تربيت, به عنوان مادرى مهربانتر از خورشيد و ((مادر محبت)) به عنوان الگو, براى مادران بيان گردد. تا ميدانى و دريايى به سوى عاشقان گشوده گردد.
زندگى فاطمه زهرا(س) لبريز از لايه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عميق از تمامى لايه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه كس مقدور نيست.
شخصيت معنوى اين بانوى ((بى كران)) متشكل از ((بسترهاى معنوى)) بسيارى است كه هر كدام از آنها براى يك زندگى معنوى و معنادار بكار آيد.
از اين جهت, كوثر بى كران, كاملترين الگويى است كه مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خويش قرار داد, كه يكى از ((لايه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى كه بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربيتى)) زندگى او است.
در ((سيره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.
او مادر است, اما چگونه مادر؟!
مادر امامت است و حسنين در دامن مبارك او تربيت يافته اند.
مادرى است كه از راه تكان دادن گهواره, براى هميشه جهان را تكان مى دهد و از طريق ((لالايى و تاتايى هاى)) حساب شده, جهان و جهانيان را پر از فريادهاى عدالت خواهى مى كند و به سمت عدالت پيش مى راند.
حضرت امير(ع) در مورد تربيت خانوادگى مى فرمايند:
((يا كميل, مر اهلإ ان يروحوا فى كسب المكارم...))
((اى كميل! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى, و شب ها در رفع نياز خفتگان بكوشند. سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى شنود, هر كس دلى را شاد كند, خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دور سازد.))(3)
تربيت كلامى كودكان, از زمزمه هاى زيباى مادر در قالب ((لالايى)) و ((تاتايى)), آغاز مى شود.
از اينجاست كه ظرافتهاى تربيت, رخ مى نمايد و يك مادر مسوول را با مشكلات و موانع تربيتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالايى و تاتايى)), در واقع مى خواهد در پاكترين سرزمين وجود كودك كه همان هستى و انسانيت كودك است تصرف كند و تصرف مى كند. آيا در چنين حالتى شايسته و بايسته است كه مادر, امر تربيت را سبك و سرسرى انگارد؟
آيا زمزمه هاى كلامى مانند لالايى, تاتايى و غيره مهم نيست و هر لفظ مهمل و بى معنايى كه باشد, اشكال ندارد؟
در اينجا جالب است كه توجه عزيزان را به يك داستان تربيتى كه بسيار جلب توجه مى كند جلب نمائيم.
در شعرى منسوب به ((مادر تربيت)) فاطمه زهرا(س) آمده:
اشبه اباإ يا حسن
واخلع عن الحق الرسن
واعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن
يعنى
حسن جان مانند پدرت باش
حق را از بند اسارت رهاساز
خدايى پر فضل و احسان را بپرست
از دشمنان كينه توز دوستى و پيروى مكن(4)
اين سخن زيبا, از جمله نوازش هاى نورانى حضرت زهرا(س) است به نوزادش حسن(ع). آن زمانى كه حضرت, نوزادش را روى دست بازى مى داد و به هوا مى پراند و به دنبال آن با وى با زبان كودكى سخن مى گفت, چنين زمزمه مى نمود.
فاطمه زهرا(س), قبل از آنكه يك مادر باشد, معلم و مدير شايسته بود. مربى و روان شناسى بود كه در عمل, ((تربيت دينى)) را كاربردى ساخت و ظرافتهاى تربيتى را در خاندان اهل بيت(ع) به نمايش گذاشت.
آنگاه كه حضرت زهرا(س) امام حسين(ع) را بر روى دست نوازش مى كرد, مى فرمود:
انت شبيهٌ بابى؟
لست شبيها بعلى؟
((حسين جان تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبيه نيستى.))
امام على(ع) سخنان فاطمه(س) را مى شنيد و لبخند مى زد.(5)
مادرانى كه فاطمه زهرا(س) را الگوى خويش مى دانند, آيا در امر تربيت هم اين ((مادر تربيت)) را الگوى خود مى دانند يا خير؟
اگر فاطمه زهرا(س) را به عنوان الگوى تربيتى قبول دارند ـ و بايد هم قبول داشته باشند ـ تا به حال چه فكرى كرده اند؟
چه كارى كرده اند؟
چاره اى انديشيده اند يا خير؟...
مادرى كه منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فريفت و گيج كرد, چه كار مى تواند بكند؟
او خود به دهها سرپرست و مادر احتياج دارد تا هستى خود را به ثمن اندك نفروشد.
مادرى ((فن و هنرى)) است كه هر كس استعداد تحصيل آن را ندارد.
مادرى ((كلاس عشق)) است كه به قول مولانا:
در آسمان درها نهى, در آدمى پرها نهى
صد شور در سرها نهى, اى خلق سرگردان تو
مادرانى كه به خطا, خويشتن را از ((عشق مادرى)) محروم مى سازند, وحشتناكترين گمراهى ها را مرتكب مى شوند و خسران ابدى است كه نه در زمان و نه در ابديت جبرانى ندارد.
يك مادر كم حوصله و عصبى, چگونه مى تواند به ظرافتهاى تربيتى جامه عمل بپوشاند؟
چرا ((سوراخ دعا را گم كرده ايم))؟
بيائيم قبول كنيم كه ((تربيت بزرگترين منبع و معدن)) است و ما, در كشف و بهره بردارى آن مشكل داريم.
چند درصد از مادران, همانند فاطمه زهرا(س), زمزمه ها و ساير رفتارهاى تربيتى آنها حساب شده و با ((استانداردهاى تربيت اسلامى)) سازگار است؟
آيا شعر: اتل متل توتوله, گاو حسن چه جوره... با استاندارهاى تربيت اسلامى مى سازد؟
آيا ياد دادن چنين جملاتى, اولين وظيفه برخى ها است؟
مادرى كه دختر هفت تا ده ساله خويش را تقريبا ((نيمه عريان)) در معرض ديد عموم قرار مى دهد, چه تضمينى براى حجاب اسلامى و تربيت او دارد؟ چرا عده اى به نام مادر, به بچه ها و فرزندان خيانت مى كنند؟
بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه سلام الله عليهامظلومه زمان خويش و همه سدهها و قرنهايى است كه تاكنون بر عالم اسلامگذشته است. اين مركز و قطب اهل بيت در سخنان پيامبر(ص) و نيز رفتارهاى آن حضرتبا وى به خوبى معرفى شده است; به طورى كه در جوامع روايى شيعه و سنى، بازتاببرجسته و گستردهاى دارد و همه محدثان و فقيهان به اين سخنان و رفتارهاىپيامبر(ص) در معرفى دختر بزرگوارش به ديده اعجاب نگريستهاند.
در اين مقاله، گوشهاى از شخصيت صديقه كبرى(س) را در آيينه گفتار و كردارنبوى(ص) در چهار قسمت مىنگريم:
1) رضا و غضب فاطمه(س)
2) مقام فاطمه زهرا(س) در روز مباهله
3) مقام فاطمه زهرا(س) در روز قيامت
4) مظلوميت على(ع) در شهادت فاطمه(س).
تكيه ما در اين نوشتار، بر مجامع روايى و تفسيرى اهل سنت است، چرا كه:
خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
محدثان و فقيهان بزرگ اهل سنت از پيامبر(ص) نقل كردهاندكه فرمود: «فاطمه بضعه منى من اغضبها فقد اغضبنى; فاطمه پاره تن من است هر كساو را غضبناك كند مرا به خشم آورده است».
اين روايت دو جنبه دارد: سند و محتوى (جنبه دليلى و مدلولى) در اين جا به ايندو جنبه اشارهاى مىكنيم:
گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجويى حسين (ع ), درمي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهيم عميقى والاتراز درك و ديد ما گذشته است .اكنون مرورى كوتاه به زواياى زندگانى آن عزيز, كه پيش روى ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسيارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت . (1) و حتى در آخرين شب زندگى دست از نياز و دعا برنداشت , و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: خدا مي داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زياد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (3) ابن اثير در كتاب اسد الغابة مي نويسد: كان الحسين رضى الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها. (4) حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز ميگزارد و به حج ميرفت و صدقه ميداد و همه كارهاى پسنديده را انجام ميداد.
شخصيت حسين بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پياده به كعبه مي رفتند, همه بزرگان و شخصيت هاى اسلامى به احترامشان از مركب پياده شده , همراه آنان راه مي پيمودند. (5)
احترامى كه جامعه براى حسين (ع ) قائل بود, بدان جهت بود كه او با مردم زندگى ميكرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان ديگران از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و ياور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه كاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند,...
اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانيم : روزى از محلى عبور مي فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشكى مي خوردند, امام حسين (ع ) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : ان الله لا يحب المتكبرين , (6) خداوند متكبران را دوست نميدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم , شما هم دعوت مرا اجابت كنيد. آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند, (7) و بدين ترتيب پذيرايى گرمى از آنان به عمل آمد, و نيز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خويش به جامعه آموخت .
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
الف:بیعت خواستن یزید از امام حسین
در حادثه كربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یك جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یكجا دعوت مردم كوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت كوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حكومت انتقاد می كند. از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می كند و اینجا امر به معروف و نهی از منكر را لازم می بیند.
البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عكس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم كوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است. حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید كدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.
توضیح عكس العمل اول را همه شنیده ایم كه معاویه با چه وضعی به حكومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی كردند امام یك قرارداد موقت با معاویه امضاء كردند در مفاد این صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حكومت یك مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفكر بود:
الف: یك طرز تفكر كه خلافت، فقط شایسته كسی است كه پیغمبر او را منصوب كرده باشد.
ب: یك طرز تفكر دیگر این بود كه مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب كنند و این مسئله در میان نبود كه یك خلیفه برای خود جانشین معین كند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می كرد این كار فعلا زمینه مساعدی ندارد و كسیكه او را به این كار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغیره همان شخصی بود كه با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اینكه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو كوتاهی می كند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی كند یزید گفت پدر فكر می كند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می كنند و مردم مدینه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنونی) است این هم بعهده من
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
عید غـــــــــــــدیر بر همه ی شیعــــیان جهــــــان تبریک وتهنیت بـــــــــــــــاد
عید غدیر برترین و پرشکوه ترین عید اسلامى
روزهاى سرنوشت ساز ملى و عیدهاى شادىبخش و نشاط آفرین دینى در نظر گاه جامعهها و تمدنهاى زنده و آگاه، هر کدام داراى شکوه و اهمیت و ارزش ویژهاى است و مردم خردمند و خردورز و آگاه به تناسب نقش هر یک از این روزهاى تاریخى در نجات و رستگارى و آزادى و رشد معنوى و اجتماعى آن جامعه و مردم، از دیرباز بر اساس راه و رسم مذهبى و ملى، مردمى و یا منطقهاى بدان روزها و عیدها بها مىدهند و فرا رسیدن آنها را گرامى مىدارند و روز شکوهبار « غدیر » و یا عید غدیر از دیرباز در نظر خدا و پیامبرش و نیز خاندان وحى و رسالت و توحیدگرایان و مسلمانان از ارزش و اهمیت وصف ناپذیرى بهرهور بوده و هماره به آن سخت بها مىدهند و آن را برترین و پر شکوهترین عید مذهبى و دینى مىنگرند.
این همه شکوه و عظمت براى این روز بزرگ چرا؟
از نظر آفریدگار هستى اهمیت این روز بزرگ به خاطر آن است که در این روز سرنوشتساز به فرمان او، پیام آورش مدال شکوه و افتخار پیشوایى و رهبرى راستین را بر سینه على(ع)نشاند و تاج معنوى خلافت را بر سر سرفراز او نهاد و او را به عنوان امیر و امام و سررشتهدار دین و دنیاى مردم برگزید و به همین منظور فرشته وحى با پیام او به پیام آورش فرمود آمد و ضمن تسلیم گرمترین تبریک و تهنیت خدا به پیامبر و مردم توحیدگرا این آیه را آورد که:هان اى مردم، امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خویشتن را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما به عنوان آیین جاودانه برگزیدم... الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... (سوره مائده، آیه 3)
سند حدیث غدیر
سند حدیث غدیر
واقعه عظیم غدیر،شامل مراحل مقدماتى قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعى که همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه بوقوع پیوست،بطوریکه روایت واحد و متسلسل بدست ما نرسیده است.بلکه هر یک از حاضرین در غدیر،گوشهاى از مراسم یا قطعهاى از سخنان حضرت را نقل نمودهاند.البته قسمتهایى از این جریان بطور متواتر بدست ما رسیده است،و خطبه غدیر نیز بطور کامل در کتب حدیث حفظ شده است.
روایت حدیث غدیر در شرایط خفقان
خبر غدیر و سخنان پیامبر(ص)در آن مجمع عظیم،طورى در شهرها منتشر شد که حتى غیر مسلمانان هم از این خبر مهم آگاه شدند. جا داشت بیش از یکصد و بیست هزار مسلمان حاضر در غدیر،هر یک بسهم خود خطبه غدیر را حفظ کند و متن آنرا در اختیار فرزندان و فامیل و دوستان خود قرار دهد.
متأسفانه جو حاکم بر اجتماع آنروز مسلمین و فضاى ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر(ص)ـکه حدیث گفتن و حدیث نوشتن در آن ممنوع بود و سالهاى متمادى همچنان ادامه داشتـاینها سبب شد که مردم سخنان سرنوشت ساز پیامبر دلسوزشان در آن مقطع حساس را به فراموشى بسپارند و اهمیت آنرا نادیده بگیرند.
طبیعى است که باید چنین مىشد،زیرا مطرح کردن غدیر مساوى با بر چیدن بساط غاصبین خلافت بود،و آنان هرگز اجازه چنین کارى را نمىدادند.البته جریان غدیر بصورتى در سینهها جا گرفت که عده زیادى خطبه غدیر یا قسمتى از آن را حفظ کردند و براى نسلهاى آینده بیادگار گذاشتند و هیچکس را قدرت کنترل و منع از انتشار چنین خبر مهمى نبود.
شخص امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا صلوات الله علیهما که رکن غدیر بودند،و نیز ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تأکید خاصى بر حفظ این حدیث داشتند،و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال مىفرمودند،و در آن شرایط خفقان مىبینیم که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى اصحابشان فرمودهاند.
بهمین جهت در بین قاطبه مسلمین،هیچ حدیثى به اندازه « حدیث غدیر » روایت کننده ندارد،و گذشته از تواتر آن،از نظر علم رجال و درایت،اسناد آن در حد فوق العادهاى است.
ادامه مبحث در ادامه مطلب...
قسمت اول تفسیر آیه تبلیغ
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین
ترجمه آیه
اى فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار بتو نازل شده برسان و اگر نکنى(نرسانى)اصلا پیغامپروردگار را نرساندى و خدا تو را از(شر)مردم نگه مىدارد زیرا خدا کافران را هدایت نمىفرماید(بهمقاصدشان نمىرساند)
بیان آیه
معناى آیه صرفنظر از سیاقى که آیات قبل و بعدش دارند روشن و ظاهر است، زیرا درآیه دو نکته بطور روشن بیان شده یکى دستوریست که خداى تعالى به رسول الله(ص)داده است(البته دستور أکیدى که پشت سرش فشار و تهدید است)به اینکهپیغام تازهاى را به بشر ابلاغ کند، و یکى هم وعدهاى است که خداى تعالى به رسول خود داده کهاو را از خطراتى که در این ابلاغ ممکن است متوجه وى شود نگهدارى کند، لیکن کمى دقتدر موقعیتى که آیه دارد آدمى را به شگفت وامىدارد، زیرا آیات قبل و بعد آن همه متعرضحال اهل کتاب و توبیخ ایشانند به اینکه آنان به انحاء مختلف از دستورات الهى تعدى کردهاند، و محرمات الهى را مرتکب شدهاند، و این مضمون با مضمون آیه مورد بحث هیچارتباط ندارد، چه آیه قبلى آن آیه « و لو انهم اقاموا التوریة و الانجیل و ما انزل الیهم منربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم » (1) است که روى سخن در آن با اهل کتاباست، و آیه بعدى هم آیه « قل یا اهل الکتاب لستم على شىء حتى تقیموا التوریة والانجیل و ما انزل الیکم... » (2) است که خطاب در آن نیز به اهل کتاب است، علاوه دقت درجملات خود آیه مورد بحث تعجب آدمى را در اینکه چطور هیچ ربطى بین این آیه و آیات قبل وبعدش نیست؟!!زیادتر مىکند، و اگر آیه مورد بحث به همین ترتیبى که فعلا با سایر آیات قبلو بعد خود دارد نازل شده باشد و همه داراى یک سیاق بوده باشند در اینصورت از مجموع آنهااین مطلب بدست مىآید که این دستور مؤکد به رسول الله(ص)براى تبلیغ پیغامىاست که خدا در خصوص اهل کتاب نازل فرموده .
مراد از " ناس " در آیه شریفه، یهود نیست و موضوع ماموریت جدید امرى بسیار مهم و خطیر مىباشد
و از جهت وحدت سیاق بطور متعین مراد از آن پیام، همان چیزى خواهد بود که در آیهبعدش فرموده: " و ما انزل الیکم من ربکم ـ و آنچه از جانب پروردگارتان بسوى شما نازلشده " لیکن سیاق خود آیه به هیچ وجه با این احتمال سازگار نیست، و این ناسازگارى دلیل براینست که این آیه جایش اینجا نیست، وجه ناسازگارى آن اینست که از جمله " و الله یعصمکمن الناس " بر مىآید حکمى که این آیه در صدد بیان آنست و رسول الله(ص) مامور به تبلیغ آن شده، امر مهمى است که در تبلیغ آن بیم خطر هست یا بر جان رسول الله و یا برپیشرفت دینیش، و اوضاع و احوال یهود و نصاراى آنروز طورى نبوده که از ناحیه آنان خطرىمتوجه رسول الله(ص)بشود تا مجوز این باشد که رسول الله(ص) دست از کار تبلیغ خود بکشد، و یا براى مدتى آنرا به تعویق بیندازد و حاجت به این بیفتد کهخدا به رسول خود ـ در صورتى که پیغام تازه را به آنان برساند ـ وعده حفظ و حراست از خطردشمنش را بدهد، علاوه بر این، اگر این خطر، چشم زخمى بوده که احتمالا ممکن بوده که ازاهل کتاب به آن جناب برسد
ادامه مبحث در ادامه مطلب...
شناسنامه امام محمد تقی (ع)
امام نهم |
مقام: |
محمّد |
نام: |
جواد، التقی |
لقب: |
ابو جعفر |
کنیه: |
علی |
نام پدر: |
خیزران |
نام مادر: |
10 رجب سال 195 ه ق |
روز ولادت(ه ق): |
23 فروردین سال 190 ه ش |
روز ولادت(ه ش): |
مدینه-عربستان سعودی |
مکان ولادت: |
محمّد امین |
سلاطین زمان تولّد: |
17 سال |
مدت امامت(ه ق): |
25 سال |
مدت عمر(ه ق): |
30 ذیقعده سال 220 ه ق |
روز شهادت(ه ق): |
8 آذر سال 214 ه ش |
روز شهادت(ه ش): |
معتصم |
فرمانروایان زمان: |
معتصم |
قاتل: |
کاظمین-عراق |
محل دفن: |
4 |
فرزند پسر: |
7 |
فرزند دختر: |
نگاهی به زندگانی امام جواد علیه السلام
آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیه السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای " حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.
و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یادداشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
نگاهی گذرا به زندگانی امام رضا(ع)
حضرت على بن موسى الرضا عليهالسلام - در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى ديده به جهان گشود(1). مادر او بانويى با فضيلت بنام «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم عليهالسلام -«طاهره» نام گرفت(2)
كنيه او «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است. او پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهدهدار مقام امامت و رهبرى امّت گرديد
خلفاى معاصر حضرت
مدت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت «هارون الرشيد»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امين»، و پنج سال آخر نيز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) به شهادت رسيد و در همان سرزمين به خاك سپرده شد(3)
امام در عصر هارون
از سال 183 هجرى كه پيشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام - در زندان بغداد به دستور هارون مسموم شد و از دنيا رفت، امامت پيشواى هشتم به مدت ده سال در دوران حكومت وى سپرى گرديد.
اين مدت، در آن عصر اختناق و استبداد و خودكامگى هارون، دوران آزادى نسبى و فعاليت فرهنگى و علمى امام رضا عليهالسلام - به شمار مىرود، زيرا هارون در اين مدت متعرض امام نمىشد و حضرت آزادانه فعاليت مىنمود، ازينرو شاگردانى كه امام تربيت كرد و علوم و معارف اسلامى و حقايقى از تعليمات قرآن كه حضرت در حوزه اسلام منتشر نمود، عمدتاً در اين مدت صورت گرفت.
شايد علت مهم اين كاهش فشار از طرف هارون، نگرانى وى از عواقب قتل امام موسى بن جعفر عليهالسلام - بود، زيرا گرچه هارون تلاش فراوانى به منظور كتمان اين جنايت به عمل آورد، اما سرانجام جريان فاش شد و موجب نفرت و انزجار مردم گرديد و هارون كوشش مىكرد خود را از اين جنايت تبرئه سازد. گواه اين معنا اين است كه هارون به عموى خود «سليمان بن ابى جعفر»، كه جنازه آن حضرت را از دست عمله ظلم وى گرفته با احترام به خاك سپرد، پيغام فرستاد كه: «خدا سندى بن شاهك را لعنت كند، او اين كار را بدون اجازه من انجام داده است»!(4)
مؤيد ديگر اين معنا اظهارات هارون در پاسخ «يحيى بن خالد برمكى» در مورد على بن موسى عليهالسلام - است، يحيى (كه قبلاً نيز درباره امام كاظم عليهالسلام - بدگويى و سعايت كرده بود) به هارون گفت:
پس از موسى بن جعفر اينك پسرش جاى او نشسته و ادعاى امامت مى كند (گويا نظر وى اين بود كه بگويد بهتر است از هم اكنون على بن موسى عليهالسلام - تحت نظر مأموران خليفه قرار گيرد!)
هارون (كه هنوز قتل موسى بن جعفر را فراموش نكرده بود و از عواقب آن نگران بود)، پاسخ داد:
آنچه با پدرش كرديم كافى نيست؟ مىخواهى يكباره شمشير بر دارم و همه علويّين را بكشم؟!(5)
خشم هارون، در باريانش را خاموش ساخت و ديگر كسى جرأت نكرد در باره آن حضرت به سعايت بپردازد.
على بن موسى با استفاده از اين فرصت در زمان هارون، علناً اظهار امامت مىكرد و در اين مورد بر خلاف پدران بزرگوارش تقيه نداشت، تا آنجا كه بعضى از مخلصان و دوستان آن بزرگوار، او را برحذر مىداشتند و امام عليهالسلام - به آنان اطمينان مىداد كه از سوى هارون آسيبى به وى نخواهد رسيد!
صفوان بن يحيى مىگويد: چون امام ابو ابراهيم موسى بن جعفر عليهالسلام - در گذشت و على بن موسى الرضا عليهالسلام - امر امامت و خلافت خود را آشكار ساخت، به حضرت عرض شد:
شما امر بزرگ و خطيرى را اظهار مىداريد و ما از اين ستمگر (هارون الرشيد) بر شما مىترسيم.
فرمود: او هرچه مىخواهد كوشش كند، او را بر من راهى نيست(6)
نيز از محمد بن سنان نقل شده(7)كه: به ابى الحسن على بن موسى الرضا - عليهالسلام - در ايام خلافت هارون عرض كردم:
شما امر خلافت و امامت خود را آشكار ساخته به جاى پدر نشستهايد، در حالى كه هنوز از شمشير هارون خون مىچكد!!
فرمود: مرا گفتار پيامبر اكرم 6 نيرو و جرأت مىبخشد كه فرمود: اگر ابوجهل توانست مويى از سر من كم كند بدانيد من پيامبر نيستم، و من به شما مىگويم: اگر هارون مويى از سر من گرفت بدانيد من امام نيستم!!(8)
ادامه مبحث در ادامه مطلب
در پی اهانت نفرت انگيز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پيامبر اعظم صلی الله عليه وآله و سلم حضرت آيت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پيامی به ملت ايران و امت بزرگ اسلام، پشت صحنه ی اين حركت شرارتبار را سياستهای خصمانه ی صهيونيسم، امريكا و ديگر سران استكبار جهانی خواندند و با تشريح دلايل كينه ورزی صهيونيستها نسبت به اسلام و قرآن، تاكيد كردند: سياستمداران آمريكا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند بايد عاملان اين جنايت شنيع و پشتيبانان مالی آن را كه دل ملتهای مسلمان را به درد آورده اند، به مجازات متناسب با اين جرم بزرگ برسانند.
متن پيام رهبر معظم انقلاب اسلامی به اين شرح است:
مختصری از زندگانى حضرت امام صادق (ع)
1. امام صادق ( ع )
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى ( شيعه ) در روز 17ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر مىباشد.
كنيه آن حضرت : "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فيض كسب نور مىنمودند گذرانيد .
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذكاوت بسيار ، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين مدت "مكتب جعفرى" را پايهريزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شريعت محمدى ( ص ) گرديد .
زندگى پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى اميه ( هشام بن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار ) كه هر يك به نحوى موجب تألم و تأثر و كدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مىكردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى ( سفاح و منصور ) نيز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب كردند و نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفتهاند ، چنانكه امام صادق ( ع ) در 10 سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر مىبرد .
ادامه مبحث در ادامه مطلب....
All rights reserved by خانه قرآن قائم آل محمد(عج) ; Designed and supported by IRLEADER.ir