">
از اينكه دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت وكمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است كه مردم را بـسوى خـدا كشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاى بـحث و گـفتگو نـيست ودستورات اسلام براى حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از كيان عقأد اسلامى بهترين شاهد بر مدعاى ماست.
در بينش اسلامى و رهبران دينى به هيچ وجه جاى تحمل اين جهت نيست كـه بنشينند و نـظاره كنند كه ديگران به مقدسات دينى آنان اهانت كـرده و به راحتى ازكنار آن بگذرند فتواى تاريخى امام در رابطه بـا كـفر جـبهه ملى كه گفته بودند: ((لايحه قصاص در اسلام يك حكم غـير اصـولى و غير انسانى است)). و يا حكم به كفر واعدام سلمان رشـدى نـويسنده كـتاب آيـات شـيطانى ، و يـا نامه اى كه امام به مديرعامل صدا و سيماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاريخ 9 / 11 / 1367 دررابـطه بـا اهـانتى كه در يك مصاحبه راديوئى از ناحيه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى كه متصدى پخش اين برنامه راديوئى بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردى هم كه چنين سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود كه قصد اهانت داشته است بايد اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه كه بيش از هر چيز مـردم ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت كرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ ، كشف حجاب ، اشاعه فحشا و....
مـسا لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى طبقاتى و به بردگى كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر كسى خواست ملتى را به بردگى بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد، لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى كه براىفرزندش امام مجتبى عليه السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا.
و در نـامه خـود به مالك اشتر حاكم مصر مى نويسد كه مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شكار افكن به ريختن خون آنان پردازى چرا كه آنان دو دسته اند:
يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشايد) تو نيز آنان را بـبخش ... بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتى كه در بين آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.
و يا وقتى كه مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـركرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـى دهد و بـه ايـن صـورت كه پولى گرفته و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گيرد و پـس از گفتگوهاىبسيار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد كه هدف از دين شما چـيست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت:
اسـاس دين ما بر دو چيز است يكى شهادت به يگانگى خد، دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم ، رستم مـى گويد: ايـن كـه عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و ديگر آن كه همه انـسان ها ازيـك پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا يكديگر برادر و خـواهرند پس كسى حق استعمار واستثمار ديگرى را ندارد و اين است اصل آزادى در اسلام كه اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.
3 - اسـلام در بـعد اقتصادى نيز سرآمد مذاهب و مكاتب ديگر است و امـوراقتصادى در روايـات مـا بـعنوان يكى از اركان دين و زندگى دنيا به حساب آمده كه اگراغنيا به آن توجه نكنند و به فكر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـك پايه آن منهدم مى شود و فقر مالى در كلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـكى از عـوامل پذيرش مقام خلافت را اين جهت معرفى فـرموده است كه خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است كه بر شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند و مهمتر از آ ندر نامه 53نهج البلاغه كه خطاب به مالك اشتر حاكم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اكيد داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه كه فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذين لاحيله لهم فى المساكين و المحتاجين واهل البو سى و الزمنى ...
بـنابراين اگـر گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و عقيده نيز هست هر چند كه عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذيرند و از طـرفى نـيز نـمى توانستند مخالفت صريح داشته باشند لذاكوششها كرده اند كه از مـتن اسـلام يـعنى از آيات و روايات كمك گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم اين گروه اين بود كه به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استكبار و آيات و روايات مربوطه به آن بسيار تمسك جسته وبه هر كسى هم كه از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتكبارى مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اينكه موضوع استضعاف و استكبار يك بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتكبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان ماركسيستها را تـاييد كرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلكه نكته اصلى در آن آيات و روايات نـيز چيزى است كه اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ايـن اســت كــه در اســلام و حــكـومت اسـلامى برنامه ريزى و جهت گيرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاكم اسلامى بايد بيشترين سعى خود را در رفع نيازمنديهاى آنان قـرار دهد نه آنچه كه گروههاى منحرف (منافقين و ...) از آن آيات و روايات استفاده كرده اند.
لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقير از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و كشاورز همه و همه شركت داشته اند (هر چـند كـه مـمكن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبرى انـقلاب در همين اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى يـا مـسأل اقـتصادى بـه شيوه مـكاتب شرقى يا غربى مى داشت يقينا از چنين موفقيتى برخوردار نمى شد.
سـئوال : مـمكن است گفته شود چه فرقى است بين اين نظريه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظريه چهارم كه مى گفت در انقلاب ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدى بوده است يعنى چه اينكه بـگوئيم انقلاب اسلامى است يابگوئيم عاملش اقتصادى سياسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابى را در دنيا نمى توانيد پيدا كنيد كـه اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه كه در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ايجاد يك انقلاب و پيشبرد اهداف آن كوشا باشند، اگر در انـقلاب مـا چـنين بـود مـعلوم مى شودكه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلكه تحت عامل فوق عمل مى كنند و آن اسلام است.
و ثانيا: ما مى گوئيم انقلاب ما نيز تك عاملى بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و كاملى است شامل بقيه عوامل نـيe هـست هـر چـند كـه ايـن نظريه به مذاق خيليها خوش نمىآيد و نـمى خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا كـوششها مى شود كه به آن ماهيت سياسى يا اقتصادى داده شود، ولى :
يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو كره الكافرون.
سـئوال : بـراى پـى بردن به حقيقت و ماهيت يك انقلاب و نهضتى چه مـعيارى وجـوددارد كـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از كجا بفهميم كه ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامى است ؟ يا غير اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مى شود:
1 - بررسى پيرامون افراد و گروههأى كه بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.
2 - ريـشه يابى و ارزيـابى علل و عواملى كه باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مى شد.
3 - مطالعه و بررسى درباره اهدافى كه انقلاب تعقيب مى نمود.
4 - تحليل نقش رهبرى و تاكتيكهاى بكار گرفته از ناحيه او.
5 - بررسى شعارهأى كه به انقلاب و نهضت حيات و حركت مى بخشيد.
6 - تـوجه بـه گـستردگى و فراگير بودن نهضت از آن جهت كه به يك طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت يا به عكس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.
هـمه ايـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يك نـهضت را مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است كه انقلاب ملت ايران را به رهبرى امام خمينى((ره)) اسلامى مى دانيم.
برگرفته شده از كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن
نظرات شما عزیزان:
All rights reserved by خانه قرآن قائم آل محمد(عج) ; Designed and supported by IRLEADER.ir