"> ضرورت تشكيل حكومت اسلامى
صفحه نخست | عناوین مطالب | پروفایل مدیر | پست الکترونیک

ضرورت تشكيل حكومت اسلامى

مقدّمه

قـدرت هـاى اسـتـكـبـارى ، در طـول تاريخ با طرح مساءله (جدايى دين از سياست ) تلاش ‍ كردند با دور نگه داشتن دين از صحنه سـيـاسـت ، به اهداف استكبارى و شوم خود، دست يابند. امّا انقلاب اسلامى و حاكميّت ولايت فقيه بـر ايـن نـيـرنـگ و طـرح اسـتعمارى ، خطّ بطلان كشيد و ثابت نمود كه دين و ارزش هاى آن به بهترين وجه قادر به اداره تمام شؤ ون زندگى انسان بوده و براى آن ، طرح و برنامه دارد. بنابراين ، سياست اسلامى عين ديانت و جزء جدايى ناپذير آن است .
قـدرت هـاى اسـتكبارى پس از آن كه نتوانستند از اين شعار شوم براى مقابله با انقلاب اسلامى اسـتـفـاده نـمـايند و از طرفى هر روز شاهد اقتدار بيشتر حاكميّت ولايت فقيه هستند، از دريچه و روزنـه اى ديـگـر وارد شدند و سعى در تضعيف مبانى (ولايت فقيه ) و اختيارات الهى آن دارند و بـا طـرح مـسـائل و شبهات عوام فريبانه توسط برخى از به اصطلاح روشنفكران كج انديش سعى در انحراف افكار امّت اسلامى براى رسيدن به اهداف شوم خود دارند.
از ايـن رو، بـر بـسـيـجـيـان غـيـور و جـان بـر كـف ، فـرض و لازم اسـت بـا بـصـيـرت كـامـل و بـا الهـام از رهـنـمودهاى ائمه اطهار(ع ) با حضور پرشور خود در صحنه هاى سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى و با پيروى و اطاعت از فرامين رهبرى ؛ اسلام ناب محمّدى و در راءس آن ولايت فـقـيـه را كـه تنها سنگر مطمئن و مستحكم در برابر استكبار جهانى است ، حفظ و حراست نمايند. چنانكه حضرت امام (ره ) فرمود:
پشتيبان ولايت فقيه باشيد، تا مملكت تان آسيبى نبيند.
(1)
لازمـه حـراسـت ، شـنـاخت مبانى حكومت اسلامى و جايگاه ولايت فقيه در اسلام است . به همين منظور كـتـاب حاضر (كد 6/02، از موضوع دانش سياسى براى نظام آموزش ‍ بسيج ) با هدف شناخت و ارتـقـاى دانـش سـيـاسـى اعـضـاى بـسـيـج نـسـبـت بـه مـسـائل حـكـومت اسلامى و ولايت فقيه در دو فـصـل تدوين شده است . از خداوند خواستاريم ما را در شناخت و اطاعت از ولايت فقيه و پاسدارى از حريم آن ، موفّق بدارد.

مركز تحقيقات اسلامى
معاونت متون آموزشى و كمك آموزشى

ضرورت تشكيل حكومت اسلامى

حكومت ، يك ضرورت اجتماعى

زنـدگـى انـسـان ، يـك زنـدگـى اجتماعى و حيات و معيشت او در سايه اجتماع ، تعاون و مبادلات ، امكان پذير است . لازمه زندگى اجتماعى ، وجود اصطكاك ها و برخوردها بين منافع افراد جامعه اسـت ؛ يعنى وقتى مردم بخواهند در زندگى اجتماعى با يكديگر همكارى كرده و دستاوردهاى اين هـمـكـارى را مـيـان خـود تـقـسيم و توزيع كنند، بين منافع آنان برخوردهايى صورت مى گيرد؛ زيـرا، كسانى مى خواهند سهم بيشترى ببرند و از امكانات و مواهب طبيعى و اجتماعى به صورت فزون ترى بهره بردارى نمايند؛ يا شيوه برخورد با انسان هاى ديگر را مطابق ميلشان تعيين كـنـنـد و ايـن مـطـلوب ديگران نيست ؛ به ناچار كشمكش هايى در صحنه اجتماع رخ مى دهد كه سبب تزلزل زندگى اجتماعى و فروپاشى آن خواهد شد.
بـنـابـرايـن براى آن كه جامعه انسانى بتواند به زندگى اجتماعى خويش ادامه دهد و به هدف هاى والاى انسانى دست يابد، نيازمند دو اصل است :
1 ـ وجود قانون عادلانه و مترقّى ، كه پاسخ ‌گوى همه نيازهاى مادّى و معنوى او باشد.
2 ـ وجـود رهبر و نظام حكومتى قدرتمند، كه عهده دار اجراى قانون و هدايت عمومى گرديده ، بين مردم به عدالت ، حكومت كند.
نـتـيجه آن كه ، حكومت براى جامعه انسانى امرى ضرورى و اجتناب ناپذير است و زندگى آدمى در تمام ادوار ابتدايى و پيشرفته حيات اجتماعى هيچ گاه خالى از حكومت نبوده است
.

ادامه مبحث در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
نویسنده : موسوی نظرات :
رهبرى در نظام اسلامى
اهميّت رهبرى

مـوضـوع رهـبـرى و هـدايـت جـامـعـه ، هـمـواره در طـول تاريخِ حيات انسانى يك امر مهمّ سياسى ، فـرهـنـگـى ، اجتماعى و تربيتى بوده است ؛ زيرا رهبران سهمى تعيين كننده در رشد يا انحطاط جـامـعـه هـا و مـلت هـا داشـته و دارند. اهميّت رهبرى در جامعه از آن جهت است كه زندگى اجتماعى و ويژگى هايش ايجاب مى كند فرد يا افرادى براى سامان دادن به امور مشترك ميان انسان ها در جـامـعـه بـه رهـبـرى و هـدايت آنان همّت گمارند و براى جلوگيرى از هرج و مرج و بى نظمى ، برنامه ريزى كنند و آن را به اجرا درآورند.
ايـن موضوع ، ويژه جامعه خاصى نيست ، بلكه امرى بديهى است . در جوامع امروز غربى ، ممكن اسـت رهـبـرى بـدان مـعـنـا كـه مـورد نـظـر مـا است ، مطرح نباشد. ولى قوانين اساسى در بيشتر كشورهاى دنيا، كه با نظام دموكراسى اداره مى شوند، به گونه اى تدوين يافته است كه يك فـرد نـسـبـت بـه ديگران داراى اختيارات و مسؤ وليت هاى بيشترى است خواه عنوان پادشاه داشته باشد يا رئيس جمهور، يا صدراعظم و يا نخست وزير.
اسـلام بـه عـنـوان ديـن كـامـل و جـامـع ، كـه بـراى تـمـام نـسـل هـا و در همه زمان ها و مكان ها، از طريق وحى بر آدمى عرضه شده است ، به رهبرى و هدايت جـامـعـه تـوجـّهى ويژه دارد. وجود پيامبران و انبياى الهى و ائمه اطهار(ع ) خود نشان دهنده اهميّت رهـبـرى و هـدايـت جـامعه به سوى كمال است . افزون بر اين ، پيامبر اسلام (ص ) پس از هجرت بـه مـديـنـه و فـراهـم سـاخـتن زمينه هاى حكومت و گرفتن بيعت از قبيله هاى مدينه و انعقاد پيمان بـرادرى مـيـان مـهـاجـران و انـصـار، نـخـسـتين حكومت اسلامى را بنا نهاد و خود، زمامش را بر عهده گـرفـت . در آن هـنـگـام ، مـسـاجـد، مـحـل تـجـمـّع مـسـلمـانـان بـراى حـل و فصل امور عبادى ، اجتماعى و سياسى شد. بدين ترتيب ، رهبرى و زمامدارى جامعه در مفهوم گسترده اش از همان هنگام در اجتماع مسلمانان شكل گرفت .
در بـاور شـيـعه ، پس از پيامبر(ص )، امامان معصوم (ع ) از سوى خداوند افزون بر آن كه مسؤ وليـّت رهـبرى سياسى جامعه اسلامى را بر عهده داشته اند، يكى پس از ديگرى رهبرى و هدايت مـعـنـوى و ديـنـى جـامـعـه را نـيز عهده دار بودند. اساسا در آيين آسمانى اسلام ، رهبرى معنوى و زمامدارى سياسى جدايى ناپذيرند.
هـر چـند در زمان غيبت دوازدهمين امام معصوم (ع ) شخص معينى براى رياست حكومت تعيين نشده است ، ولى با توجّه به آيات قرآن و روايات معصومين (ع ) درباره ملاك هاى حاكم و زمامدار سياسى ، مـشخص مى شود كه رهبرى جامعه بر عهده فقيهان و كارشناسان دينى است ؛ چرا كه از آنان به عنوان جانشينان پيامبر(ص )، امينان رسولان ، دژهاى اسلام ، حاكمان مردم و وارثان پيامبران ، ياد شده است . اين روايات ، بر حاكميت الهى فقيه و لزوم گردن نهادن مردم به اين گونه ولايت و رهبرى تصريح دارند.
قـانـون اسـاسـى جـمـهـورى اسـلامـى ايـران كـه پـس از پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى در سال 1358 ه‍ . ش تدوين و به تصويب خبرگان رسيد، و اكثريت مردم هم به آن راى مثبت دادند، از اجـتـهاد فقيهان جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنّت معصومين (ع ) به عنوان يكى از پايه هـاى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى ايران ،
(1) ياد كرده و ولايت امر و امامت امّت در زمان غيبت حضرت ولى عصر(عج ) را بر عهده فقيه عادل با تقوى ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدير و مدبّر گـذاشـتـه اسـت .(2) بـر اين اساس ، در نظام جمهورى اسلامى ايران ، ولايت فقيه با اختيارات و ويژگى هاى خود در راءس ‍ هرم قدرت جاى دارد.

مبحث بیشتر درادامه مطلب..



ادامه مطلب ...
نویسنده : موسوی نظرات :

ویژنامه 22بهمن

ماهیت انقلاب

بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:

نظريه اقتصادى

گـروهى بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.

نظريه سياسى

گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى.

پس اينكه شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريه صحيحى به نظر نمى رسد.

نظريه ايدئولوژيكى

مـمكن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند، خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه بر پيكر مكتب شان وارد شده، براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند.

بـنابراين منحصر كردن انقلابها در اقتصادى صرف ، يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممكن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مى گيرد و ممكن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب كبير فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى كمونيستى كه بجز (كار،نان و مسكن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممكن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشكال ديگر ...

ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟

همانگونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيكى.

در مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند كه انقلاب بر خلاف همه انقلابها تك بعدىنبوده بلكه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمكارى هر سه عامل اين انقلاب تحقق پيدا كرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تك عاملى نيست بلكه داراى عوامل سه گانه اقتصادى ، سياسى و عقيدتى است.

ولـى با دقت بيشتر روشن مى گردد كه هيچيك از اين نظرات چهارگانه از جـهتى صحيح نبوده بلكه نظر ديگرى در اينجا صادق است و آن اين اسـت كـه انـقلاب مـردم ايران بـه رهبرى امام خمينى ((ره)) ماهيت اسـلامى دارد و تـك عاملى است اما عاملى كه همه علل و عوامل قبلى را يـكجا در بـرداشته و تامين كننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و كـاملى است كه براى تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در يـك بعد منحصر دانست آنان كه انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى يـا سـياسى يا عقيدتى دانسته اند به يك گوشه و يك بعد آن نگاه كرده اند و از بقيه ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمينى فرمودند كه :

((جـمهورى اسـلامى)) نـه يك كلمه زيادتر و نه يك كلمه كمتر زيرا قـرار دادن لـفظدموكراتيك مثلا در كنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است كه اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است كه بايد با لفظ دموكراتيك آن را جبران نمود.

بـنابراين وقـتى انقلاب ماهيتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سياسى ، اقـتصادى واعتقادى نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است كه ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى كنيم:

ادامه مبحث در ادامه مطلب..



ادامه مطلب ...
نویسنده : موسوی نظرات :
آخرین پست ها
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ برای "موسوی" محفوظ می باشد!

All rights reserved by خانه قرآن قائم آل محمد(عج) ; Designed and supported by IRLEADER.ir