">
حسادت از دیدگاه قرآن و روایات
درمان حسد حسد از بيماري هاي خطرناک است که ريشه يابي و برسي علل و انگيزه هاي رواني آن ضروري و مفيد است تا پس از پي بردن به عوامل اين بيماري براي درمان آن چاره انديشي کرد و اين مرض مهلک را از خود دور کرد[170]. از جمله ره هايي که براي راه هاي کنترل حسادت، عبارت است از: 1- بي فايده بودن حسد حسادت جدا از اين که به خود فرد ضررهاي فراواني را مي رساند، هيچ فايده اي ندارد. زيرا که نعمت هاي خداوند به واسطه حسد تو از دشمنان تو قطع نخواهد شد. به عبارت ديگر، به واسطه ي حسد کسي، نعمت از محسود زايل نمي شود. پس هر نعمتي که خداوند به او مي دهد بار غمي بر دل تو مي گذارد. و هر بلايي که از او دفع مي شود همانا بر جان تو نازل مي گردد. پس براي هميشه تو محزون هستي. اگر تيغ عالم بجنبد ز جاي نبرّد رگي تا نخواهد خداي در قرآن کريم مي خوانيم: « لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[171]» يعني «نهايت هر چيزي را وقتي است ثابت». و نيز مي خوانيم: « وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ[172]» ترجمه: «و هر چيزى نزد او اندازهاى دارد» و اگر به حسد حاسد، آن نعمت از کسي زايل شود نعمتي در عالم بر کسي باقي نمي ماند[173]. در پاني کي نمي تواند بر قدرت خدا غلبه کند بنابراين توجه به اين نکات در درمان حسادت براي هر عاقلي مؤثر مي کند: الف: هيچ کس مانع رسيدن رحمت خدا، به بندگانش نيست. در قرآن کريم مي خوانيم: «مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[174]» ترجمه: « هر رحمتى را كه خدا براى مردم گشايد بازدارندهاى براى آن نيست و آن چه را كه باز دارد پس از [باز گرفتن] گشايندهاى ندارد و اوست همان شكستناپذير سنجيدهكار» ب: خير و ضرر فقط دست خداست حضرت يعقوب «عليه السلام» با وجود اينکه مي دانست اگر فرزندانش از يک در وارد شوند به آن ها حسادت مي ورزند ولي کلام خود را به قيدي که صلاحيّت آن را دارد مقيد نموده چنين خطاب کرد: « وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ » ترجمه: « و من [با اين سفارش] چيزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت فرمان جز براى خدا نيست بر او توكل كردم و توكلكنندگان بايد بر او توكل كنند» چون مي دانست مؤثري جز خداوند در حقيقت نيست. و نيز اين گونه اسباب، کسي را از خدا بي نياز نمي سازد، و بدون حکم و اراده ي خدا اثر ندارد، پس بطور مطلق حکم جز براي خداي سبحان نيست، و اين اسباب، اسباب ظاهري هستند که اگر خدا اراده کند صاحب اثر مي شودن. يعقوب «عليه السلام» به همين جهت دنبال گفتار خود اضافه کرد که: « عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ » يعني در عين اين که دستورتان دادم که به منظور دفع بلايي که از آن بر شما مي ترسم متوسّل به آن شويد، در عين توکّلم به خداست، چه در اين سبب و چه در ساير اسبابي که من در امور اتّخاذ مي کنم. و اين مسيري است که هر عاقل رشيدي بايد سيره خود قرار دهد، زيرا اگر انسان دچار گمراهي نباشد مي بيند و احساس مي کند که نه خودش مستقلا مي تواند امور خود را اداره کند، و نه اسباب عادّي که در اختياراوست مي توانند مستقلا او را به مقصدش برسانند، بلکه بايد در همه ي امور به وکيلي پناهنده شوند که اصلاح امورش به دست اوست، و اوست که به بهترين وجهي امورش را تدبير مي کند، و آن وکيل هما نخداوند است و هيچ چيز بر او قاهر نيست[175]. در آيات ديگر قرآن کريم اين مورد را به شکل ديگري اشاره مي فرمايد: «وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [176] » ترجمه: «و اگر خدا به تو زيانى برساند آن را برطرفكنندهاى جز او نيست و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را ردكنندهاى نيست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىرساند و او آمرزنده مهربان است» و نيز مي خوانيم: «...أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً[177]» ترجمه: «تمام نيرو[ها] از آن خداست» ادامه مبحث در ادامه مطلب...
ولايت از منظر قرآن
((( توجه: آدرس منابع ذکر شده، از نرمافزار مکتبة اهل بيت (عليهم السلام) و المكتبه الشامله ميباشد )))
استاد حسيني قزويني
بحث ما در رابطه با آيه ولايت بود و عرض کرديم که مرحوم شيخ طوسي (ره) ميفرمايد:
از قويترين ادله شيعه بر امامت و ولايت و خلافت آقا امير المومنين (عليه السلام) است.
گفتيم که استدلال بر اين آيه، بر دو رکن و محور است:
محور اول بحث:
اثبات نزول آيه شريفه در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام)
در اين مورد، مفصّل صحبت کرديم و أقوال بزرگان و صحابه و مفسران را آورديم و روايتي را از ابن مردويه و فخر رازي و ديگران آورديم که ثابت ميکند نزول آيه را در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام).
در استدلال به روايات اهل سنت، از سه طريق ميشود مسئله را تثبيت کرد:
راه اول: روايت را نقل ميکنيم و سند روايت را از منظر علماي رجال اهل سنت بررسي ميکنيم. يعني در سند روايت، 5 راوي قرار گرفته است و بايد يک به يک اينها را ببينيم. اگر کسي کتاب رجال ذهبي به نام سير اعلام النبلاء - از کتابهاي مفصل و معتبر رجالي اهل سنت که در 25 جلد چاپ شده - و کتاب تهذيب الکمال مزّي - که در 35 جلد چاپ شده و کتاب تهذيب التهذيب ابن حجر - که در 12 جلد چاپ شده و تلخيص تهذيب الکمال مزّي است - را مطالعه کند، عمده بحث رجالي يک روايت حل خواهد شد. بايد راويها را بررسي کنيم و اگر ديديم که راويان را توثيق کردهاند، ميگوييم که روايت صحيح است از منظر اهل سنت، نه از منظر ما. چون ما دنبال اين هستيم به روايتي که در نزد خودشان صحيح است، براي رسيدن به اهدافمان استدلال کنيم.
راه دوم: بايد ببينيم از علماي بزرگ اهل سنت، کسي گفته است که اين روايت صحيح است يا خير؟ مثلا در برخي از کتابها، مؤلفين آنها، عنايت دارند که به هر روايتي ميرسند، بگويند اين روايت صحيح است يا ضعيف. مثلا حاکم نيشابوري در مستدرک، مقيد و ملتزم است به تعيين تکليف اعتبار و عدم اعتبار روايت. هر روايتي را نقل ميکند، ميگويد که:
هذا الإسناد صحيح يا هذا صحيح علي شرط الشيخين يا شرط مسلم يا شرط البخاري.
و تکليف را روشن ميکند. ما روايتي را براي اثبات حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) نقل ميکنيم و ميگوييم اين روايتي است که علماي بزرگ شما مانند حاکم نيشابوري، آن را تصحيح کرده است و مطلب تمام است.
آقاي هيثمي در کتاب مجمع الزوائد، مقيد است هر روايت را نقل ميکند، تکليف روايت را مشخص کند که اين روايت، صحيح يا ضعيف.
راه سوم: ما روايتي را با سندهاي متعدد داريم که آقايان اهل سنت مبنايي دارند بر اينکه يقوي بعضها بعضا.
ما در علم رجال شيعه، تعبير ميکنيم به استفاضه و فقهاي ما بر اين مبنا هستند که اگر يک روايت، مستفيض شد و چندين سند مختلف داشت، ديگر بررسي سندي نميکنيم و ميگوييم که روايت، مستفيض است و ما را از بررسي سند، بي نياز ميکند و اهل سنت هم تحت عنوان يقوي بعضها بعضا و ميگويند چون سندها متعدد هستند، همديگر را تقويت ميکنند و مطلب تمام است.
ما از اين سه راه، به راحتي ميتوانيم اعتبار روايت را اثبات کنيم. ماداميکه اعتبار روايت، تثبيت نشود، نميتوانيم به مطلوب و هدفمان برسيم. شما رواياتي را نقل ميکنيد و آقا ميگويد که روايات ضعيفاند. شما خيلي از جاها، با روايات صحيح استدلال کردهايد. ما صد مورد از کتابهاي فقهيتان را ميآوريم که ابن حجر و ديگران ميگويند: درست است روايت ضعيف است، ولي يقوي بعضها بعضا و طبق آن هم فتوا دادهاند. ما هم از همين مبناي شما استفاده ميکنيم.
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
الگودهی قرآن به جوانان
جوان معمولا در سه حوزه فكر و انديشه، اخلاق و معاشرت اجتماعي، نگراني هايي دارد و خواسته يا ناخواسته به سمت و سويي گرايش پيدا مي كند و در صورتيكه الگويي مناسب به وي ارايه نشود، به الگوهاي نامناسب و نامتناسب روي ميآورد. از اين رو قرآن، در راستاي رسالت هدايتي و تربيتي خود، با بيان داستان هاي واقعي به ترسيم الگوهاي مناسب پرداخته است، كه در اين نوشتار تنها به الگوهاي جوان و يا در سنين جواني مي پردازيم.
الف: حوزه فكر و انديشه
1ـ الگوي مبارزه با عقايد و افكار باطل
الگوي جوان در اين برنامه، حضرت ابراهيم - عليه السلام - است كه در سنين جواني به مبارزه با بت پرستي پرداخت. وي ابتدا با سرپرست خود (آزر) گفتگو كرد و تا آنجا پيش رفت كه از او و همفكرانش بيزاري جست.
قرآن كريم مي فرمايد: (ولقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين، اذ قال لا بيه وقومه ما هذه التماثيل التي إنتم لها عاكفون) ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از شايستگي او آگاه بوديم. آن هنگام كه به پدرش آزر، و قوم او گفت:اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مي كنيد؟ در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدين) ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي كردند، ابراهيم واكنش نشان داد و فرمود: لقد كنتم إنتم وآبإكم في ضلال مبين) قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد.[1]
چون تواند ساخت با آزر، خليل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دليل؟
آري، همان طور كه راهنما و دليل راه، با راهزن سازگاري و همراهي ندارد، ابراهيم خليل هم با آزر بت تراش سازش نمي كند.
و در جاي ديگر فرمود: واذ قال ابراهيم لا بيه آزر إتتخذ إصناما الهه اني إراك وقومك في ضلال مبين) به خاطر بياوريد هنگامي كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت هايي را معبود خود انتخاب مي كني؟ من، تو و قوم تو را در گمراهي آشكاري مي بينم. [2]
ابراهيم در مرحله نخست، در مقام استفهام انكاري و توبيخي پرسيد: (اين مجسمه ها چيست كه به عنوان خدا پذيرفته ايد و آنان را عبادت مي كنيد؟.) در مرحله بعد كه آنان به تقليد از پيشينيان خود استدلال كردند، ابراهيم در پاسخ، آنان را به گمراهي متهم نمود.
ادامه مبحث در ادامه مطلب..
يکي از روش هاي فهم آيات قرآن، شناخت مفهوم كلمات قرآني از راه مقابله آنها با متضادشان است. مثلاً در سوره قيامت آيات 31 و 32 ميفرمايد: برای دیدن توضیح کامل به ادامه مطلب بروید..
«فلا صدّق و لا صلّي.ولكن كذب و تولّي؛ پس نه تصديق كرد و نه نمازگزارد؛ بلكه تكذيب كرد و پشت نمود.»
در آيات فوق مشاهده مي كنيم كه«صدق» در برابر«كذب» و«صلّي» در برابر«تولّي» قرار گرفته است. تضاد مفهوم تصديق با تكذيب آشكار است؛ اما از تقابل واژه دوم ميفهميم كه معناي صلاة، متضاد پشت كردن(تولّي) ميباشد؛ يعني صلاة ـ نماز ـ همان رو كردن و اقبال به خداست.
با مطالعه و تأمل درآيات قرآن درمييابيم كه حجم نسبتاً زيادي از آيات قرآن كريم به مسأله علم، شناخت و معرفت پرداخته است كه براي درك و فهم بهتر اين مفهوم ـ علم و شناخت ـ ميتوان از اين روش؛ يعني مقابله آن با مفهوم متضادش ـ جهل و ناآگاهي ـ استفاده نمود.خداوند در آيهي 19 سورهي رعد ميفرمايد:«اَفَمَن يعلَمُ اَنَّما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن ربِكَ الحِقُُّ كَمَن هو اَعمي اِنَّما يتَذَكَّر اُولواالالباب؛آيا كسي كه ميداند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، همانند كسي است كه نابيناست،تنها صاحبان عقل متذكر ميشود».
مراسم شبی با قرآن
در روز ولادت امام حسن مجتبی (ع) همراه با گروه بین المللی تواشیح یاسین با قرائت برادر حاج صادق سیاری و با مجری گری برادر حاج معین قدم زاده و با حضور روحانیون و خانواده معظم شهدا و مردم قرآن دوست روستای رودبست در مسجد مهدیه برگزار گردید.
البوم عکس مراسم شبی با قران در ادامه مطلب .....
امام على (عليه السلام) فرمود:
شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى؛
رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
(وسائل الشيعه، ج 7 ص 266، ح 23)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار؛
رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانهاش مغفرت و پايانش آزادى از آتش جهنم.
(بحار الانوار، ج 93، ص34
ادامه احادیث در ادامه مطلب
All rights reserved by خانه قرآن قائم آل محمد(عج) ; Designed and supported by IRLEADER.ir